- دل شده
- دلداده، دل باخته، عاشق، شیفته
معنی دل شده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفتار عشق دلباخته، دیوانه مجنون
خارج شدن
آندوکارد
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
افسرده پژمرده مقابل زنده دل، کودن بلید
ریش شدن دل از شدت تاثر و اندوه در برابر بی تابی و ناراحتی کسی یا حیوانی یا وضعی تاثر آور
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
آنکه دل دیکران را میشکند دلشکن
سیاهدل، بددل
با نشاط و شادمان
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
افسرده و پژمرده دل
بی کینه، دل صاف
عاشق دلبسته دلباخته، علاقه مند راغب مایل
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
کسی که ریش سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد چار ضرب زده
دلجویی، استمالت
آفریده
بالا رفته بلند شده
دلزده شدن، متنفر گشتن بیزار شدن: (از همه مردم زده شده بود)
منفصل گشته سوا شده، دور شده، ممتاز گشته
آب شدن
توا وتی
از کار بازماندن دست و پا که در اراده شخص نباشد، لنگ شدن، ضعیف شدن
دلدادگی، شیفتگی، عاشقی
خوشحال، شادمان، بانشاط
بالارفته، بلند شده، مرتفع
افسرده، دل تنگ، ملول، بی ذوق
دل بسته، دلباخته، فریفته، عاشق
مفقود، ناپدید شده، کنایه از به بیراهه افتاده، برای مثال راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی - ۷۰)
آگاه و هوشیار، با نشاط، خوش دل، شادمان